اومدم تو اتاق .روی تخت نشستم زنگ زدم به مارال اولین زنگ نه دومین نه سومی هم نه اها برداشت :
__ای تو روح خودت و عمه ات که همچین پیشنهادی و به من دادی.
__سلام.چی شده نصفه شبی اب روغن قاطی کردی.
__بمیری با این پیشنهادت میدونی چی شد؟؟؟
ادامه رمان در ادامه مطلب...